آرمانآرمان، تا این لحظه: 17 سال و 25 روز سن داره

آرمان روان

ياد من باشد

یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم بد نگویم به هوا،  آب ، زمین مهربان باشم،  با مردم شهر و فراموش کنم،  هر چه گذشت خانه ی دل،  بتکانم ازغم و به دستمالی از جنس گذشت ، بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل مشت را باز کنم، تا که دستی گردد و به لبخندی خوش دست در دست زمان بگذارم یاد من باشد فردا دم صبح به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم و به انگشت نخی خواهم بست تا فراموش، نگردد فردا زندگی شیرین است، زندگی باید کرد گرچه دیر است ولی کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید به سلامت ز سفر برگردد بذر امید بکارم، در دل لحظه را در یابم من به بازار محبت بروم فردا صبح مهربانی  خودم، عرضه کنم یک بغل عشق از آنجا بخرم ...
9 بهمن 1393
1